شکر پروردگار جهانی،گرم کند سرمای خشک را با بارشی
بسته زمین و آسمان، همچنان به زیور و آئینی
بارش زیبای هر دانه برف فرود آید به آرامی
یکباره دیده گشوده شد، فضای جهان به سپیدی
مطهر شده ، فضا و زمین از هر زلالی بارشی
بی خبر نباشیم ، در این کولاک سرما ز بینوایی
همان پرنده، نوک زند به پنجره بهر توشه ای
گر گاهی ندانیم! خداوند عالمست به هر اعمالی
*یکایک به درگاهش شویم امتحانی *
من همینم که هستم، آوای خودبینی
همان باش که خواست خالق، در جمعی
نه کم ، نه زیاد نشانگر خصلت انسانی
نه فرودی نه فرازی، بالفعل روی زمینی
نه چون چغندری شده به خاکی
نه چون پرنده ای در سرگردانی
نگویم همرنگ جماعت شوی
گویم همدل جماعت شوی
نه آنچنان، خاکی شوی زیر پائی
نه آنچنان، غره شوی به ستایشی
رسم انسانیت، همانا به ادراکی
نه در امر خیری، به حاشائی
با ترتیب و نظم، به رسم انسانی
با تدبیر و تدبر، به انتخاب آینده سازی
دوستان حقیقی را یاد کن هر از گاهی
بر حذر باش از چاپلوسان چرب زبانی
من همینم که هستم، آوای خودبینی
همان باش که خواست خالق، در جمعی
نه کم ، نه زیاد نشانگر خصلت انسانی
نه فرودی نه فرازی، بالفعل روی زمینی
آنچه میل پروردگارست اعتدال*
در محبت کردن ، هرگز مکن اصراف
حرص و ولع ، کند ترا در دنیا رسوا
در عبادت هم مکن هرگز تو اصراف
به سرانجام نرسد، امورات در دنیا
در خوردن، هرگز مکن تو اصراف
سلامتی، به خطر افتد ز خوردن زیاد
در گفتارت مکن هرگز تو اصراف
به گفتار زیاد همیشه هست اشتباهات
کل گویم:دنیوی واخروی، در امورات
محکمه پسند هست انجام هر کار به اعتدال*
آنکه کار خیر کرد ، چه به هیاهو
امورات خیر رهسپارست، یا هو
دستی گرفت نگاهش فقط به او
ناجی شد، بهر کسی کلامش، یاهو
کار نیک را تظاهر نکرد به ریا، فقط او
نیت و عملش رضای اوست، یا هو
خدا، تعالی، خداوند، ایزد، الله، پروردگار، یزدان، یاهو
به کودکی راه جوانی، دریـــــــــــــــــاب
به جوانی راه پیری، هموار ســــــــــــــاز
به جوانی زندگی کن هدفمند، هــــــــان
فکر آینده روشن پس زن، سیاهیهـــــــا
در جوانی، سهلست صعود قله هـــــــــا
دریغ مکن، عمر زود گذرست، دریـــــاب
اندیشه کن به فردایی که هجوم دردهــا
به روزگارت کند ترا ، کنج تنهائیهـــــــــا
خود نی تجربه،استفاده کن ز تجربه هــا
تجربیات انسان فهیم و فاتح به امـورات
آنکه کم گفت و بیشتر شنید، سخنـــــان
به تکامل رساند، تجربه ها را ز گفتــــار
در جوانی ، سهلست صعود قله هـــــــــا
دریغ مکن، عمر زود گذرست دریــــــاب
ورق به ورق ، رسم سپاسگزاریها
دانه به دانه ، سپاس از تمام نعمات
چشم گشودی هماندم به دنیا
پشت و پناهت را دیدی هست، خدا
شیرین کرده زندگیت را به لحظات
مدام سپاسگزاریها از وجود نعمات
بر تو لایق دانسته، به وفور نعمات
بیند رسیدی، به اوج هستی کمالات
هر دم ، سویش کنی کرنش و سجده ها
از دنیا تا به آخرت لیاقتت داند بهشت بریان
گوید : حرکت از تو برکت از من ، ای انسان
گوید: تو از من بخواد ، من ارزانی دهم دنیا
گر خواهد به لحظه ای هست ، شود
گر خواهد به لحظه ای نابود ، کند
امر ، امر اوست به تنفسی ، هر دم
دهد ، خواست اوست ، باز گیرد ، خواست اوست
خواست انسان: خدایا هر دمی مرا به حال خود وامگذار
که نفس انسان هست سر سخت و گمراه
هر دم به یاریم شتاب، که نشوم گم کرده راه
الهـــــــــــــــــــی آمین
وجود دوستان با زبان خوش و زیبا
صدها فاصله هست بین زبان بازها
به صداقت، زبان خوش و گویای زیبا
بارها بر دل نشیند ،هرگز نرود ز یادها
کنار دوستان صداقت پیشه هر چه گذر کنی ایام
خسته نشوی هرگز ز خوش بیانی و با صداقت جان
دوستان صداقت پیشه،
هم گویای زیبا، هم سکوتشان زیبا
به دل و جان پذیرا هستند به لطف صداقتشان
دوست با صداقت آزار ندارد در کلام
دوست با صداقت نه انتظاری به رفتار
دوست با صداقت فاصله کم کند کماکان
بیان شعر زیبا از شاعر (سعدی)
«سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند»؛
در چرخ زندگی ، انسان رود بالا گاهی
در چرخ زندگی انسان گذرش به پایین گاهی
فقط خدا را بیند، انسان در صعودی
انسان ذات همه را بیند در سقوطی
در صعود زندگی،گر خواستند ترا به افتخاری
قدر شان بدان دوستان هستند به وفاداری
گر به سقوط،پراکنده شدند ز اطرافت کسانی
بدان خواهند ترا فقط به وقت نیازی
بر حزر شو ازین ذات منافقان مکاری
آنکه خواهد ترا به وقت غم و شادی
برایت، یک دوست اصیل وفاداری
حرف حق همیشه دارد طعم تلخی
طعم تلخ حق شد به حفظ سلامتی
نشو ناامید به شنیدن حرف حقی
گر به تندی گویا شود ترا کند دلرنجی
پشت پرده این تند گویی هست ثمری
ثمری به خوبی دور از هر گونه نفاقی
آنکه با چرب زبانی کند ترا به گمراهی
دوری گزین، ازین همه حیله و مکری
خدا داند ، شناسد ذات هر انسانی
تو خویشتن خویش باش که در نمانی
انسان که شناخت ، خویشتن خویش
نو رسیده ، به رشد و اصالت خویش
شخصی به سنین کودکی ، شخصی به سنین نوجوانی
شخصی به سنین جوانی ، شخصی به سنین پیری
هماندم که انسان شناخت، خویشتن خویش
تازه تولد یافته ، در اوست نو رشدی
می رسد به تکامل شخصی و فکری
شرایط زندگی، اشخاص حضور به زندگی
در رشد و روند شخص دارند، نقش مهمی
محاسبه سنی عقلانی هر شخصی
شروعی دگر،زمانی که رسیده به تکامل فکری
خوشا آنان که در زمان جوانی
رسیده اند به تکامل عقلانی
کم در اشتباه، یا نباشد اشتباهی
اشتباهات، رساند انسان را به تکامل فکری
درس گرفته شود، تکرار نباشداشتباهی
همان تولدیست که صعودش، از پله ای
پله پله رود شخصیت، تا رسد به اوج تکاملی
اوجی که فقط خدا بیند ، نباشد در یوغ دنیوی
اوجی که تازه تکامل یافته و تازه متولدی
که شناخته انسان ، خویشتن خویش
* آنکس که بداند و بخواهد که بداند
خود را به بلندای سعادت برساند
* آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
* آنکس که بداند و نداند که بداند
با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند
* آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
* آنکس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند
* آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
* آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است در چنین گمراهی بماند