* رسـیــدن ســال نــو مبــارکبـــاد *
* رســیــدن بـهــار نــو مبــارکبــاد *
هوای بهاری ،ابری و گاهی آفتابی
گـاهی نشانگر چهـار فصـل سـالـی
رویش سبزه ها از زمین به لطف خدایی
ورود پرندگان بهاری، به شهـر و دیـاری
سپاس پروردگار، دیدگانی شد به نو بهـاری
یک ســال دگـر گـذشت، ز عمــر گرانبهــائـی
کهنه شدن سال گذشته، به نو سالـی
امسـال ز پارسال بهتـر باشد ، الــهــی
بنگــر بــه طبیعت خــدا به زیبــایی
پشت سر گذاشتن سرما به فصل بهاری
جـوانـه هـا شکوفـا شوند، برگ برگی
لبخند زنند شکوفه ها به فصل بهاری
آوای پرندگـان بهـاری، آیـا میشنـوی ؟
هر چهچه و نوائی، فقط ذکر خدائـی
هــوای مـطبــوع عـطـر آگیـن بهــاری
فضـا را آکنـده کــرده، به مهــربــانـی
طبیعت ، کینه ندارد ز سـال گذشته ای
سال نـو را دریابـد بـه مهـر و وفـاداری
* رسـیــدن ســال نــو مــبــارکبــاد *
* رســیــدن بـهــار نــو مـبــارکبــاد *
اول افکار، گسیل کن در ذهن به رسـم انسانی
بعـد بـه قضــاوت بنشیـن، بـه رهنـمــای دگـری
آیا آنچـه خــود گویـی، به آن مـرام و مسـلکـی
یا دور از عمل صالح ، دیگـران را به نصیحتی
آیـا در رهـنـمــائــی ، رسـیـده ای بـه تکـامـلــی
یـا هــر آنچــه شنیــده ای ، بـــر زبـان رانـــی
آنـکـه از تـو شنــود، در نظــرش به اعـمــالـــی
گـــر بیــنــد از تــو راه و رســم صــداقــتــــی
همــانــا الــگو گیــرد ز تـو به رســم دینــداری
دریـابد ز تــو ، *اهــدنـا الـصــراط الـمستقیــم*
*چهـــارشنبـــه ســــوری مبـــارکبـــاد *
دل شــاد و به دور از پریشــانی مبارکباد
چهارشنبه سوری ترقه نبود در آن دوران
با چند تکه چوب بود آتش افروزی بر پا
به شـادی، گذر می کـردیم ز روی شعـله ها
به خواندن حرف و حدیث و اشعار زیبا
زردی مــن از تــو ، ســرخــی تــو از مــن
آیــا به یــاد هسـت ایـن خــاطــره هـــا
به پاسی از شب، گذر میشد دور همی ها
حال با ترق و تروق یا صدایی از انفجار
چرا مدیون شوید با صدای مهیب انفجار
آســایش ، سلب شـــده بـرای همــه، انگار
*چهـــارشـنبــه ســـوری مبـــارکـبــــاد*
دل شـاد و به دور از پریشـانـی مبـارکبـاد
رمضـان ، مـاه صـرافت و مهمـانی به درگـاه خـدا
رمضـان ، مـاه به زنجیـر کشیده شدن تزویر شیطـان
رمضـان ، مـاه بهترین فرصت تــوبه از گنـاهـان
رمضـان ، مـاه نیایش ،حس الهی به درگاه خدا
رمضـان ، مـاه به پیشگاه خـدا،درک از مستمندان
رمضـان ، بهتـرین مـاه خـداست ، پاک و مبـرا
دور از ریـو و ریـا، پیشـگاه الله، به قـرائت قـرآن
به درک از معانی کلام قرآن ، رسیدن به وعده های خدا
افکـار هـدایت شـود ، ز منجـلاب تغـابن دنیـا
درهای فـردوس گشوده به صراط مستقیم ، بی انتها
با تزکیـه نفس در مـاه رمضـان، رسیدن به رضـوان
دل کنـدن ز حب دنیـا ، رسیدن به حقانیت دو جهـان
دیده به روشنــایی باز کــن، سحــرگاهان
با نـدای مـؤذن ، آغـاز کـن سحــر گاهـان
زنــدگـی آغــاز کــن به مثبـتـی افـــــکار
آغاز کن به دور از کینه ، مهر و محبتهـا
مـیشنـوی ، صـدای طبیعت ،پرندگــان
وزش زیبـای لطیف نسیم سحرگاهـان
سـر آغـازی برای ورود به روزگـار زیبـا
افق به روشنــایـی ، به طلـوعـی زیبا
زندگــی ادامــه دارد ، برخیــز از جــا
ســلامی به خدا ، ســلامی به روشنا
شــروعـی تــازه ، ورودی به روزگــار
زنـدگــی را نــو ســازیـم، به روزگــار
از اوان تــا انتـها ، بــه مثبت افکــار
دور کنیم ز خود همـان، حـال فگــار
بــا تـواضــع ، بــه لبــخـنــدی زیبـــا
ســـوی آئـیــنــه کـــن ، تـــو نگـــــاه
*سپاسگزار از خداوند به وجود قدرت بیکران *
یاد آن دوران بخیر ، به گویشی زن و زندگی
حال به عرصه جدید ، شاهد زن و شلختگی
آن زمان خانه ها همچون گلستان،به پاکیزگی
به این دوران ، هـر خـانـهای ، آشـفتـه بـازاری
این روزهـا شده،متر سنج خیابان به خیابانی
به دنبال چه هست ، مأمن که همان منزلگهـی
حاشا به انجام کار و خود نمایی به منزل دگری
در رهائی،بساط خانه و زندگی را به شلختگی
چیـدمـان پـله به پلـه ، کلیـات گــرد و غبــاری
به روز آشنائی، چه نظم و چه حسـاب، کتابــی
حال هر قدمی زیر پا، نه نظری ، سر به هوایی
نـه سلیـقـه ، نه متـانـت ، همـه در به دری
نه گوش به رهنمایی، نه عقل تکامل یافته ای
نه دل رفتن،نه دل مـاندن،آخـر این چه زندگی
به کـدامین رهـی ، همـچـون گـم کـرده راهـی
کاش کنیز خود ، خانم خود ، باشد به زندگـی
یاد آن دوران بخیر ، به گویشی زن و زندگی
سرای زندگی همچون گلستان ، به آراستگی
کــــی گفتـــه رک گـــوئی بهتــــرسـت؟!
رک گـــوئی ز مغــــز سبــک برخـیــزد
رکـــ و یـــاوه گـــوئـــی ، نــــارواسـت
چــون نطــق بـی پرده، پـر خـطــاست
بــه رکـــ گــویــی ، دلــهـا آزرده شـــود
دوستی ها به دشمنی،دلها پر ز کینه شود
نه حفظ حریمی، حرمتها بی بها شود
به ساماندهی ذهن ، سکوت لازمست
رک و بی پرده حرف زدن ، سهوست
زنجیر دوستی ها ز هم گسسته شود
با ژرف اندیشی و مملو به حفظ ادب
هر حرفی جائی و مکانی دارد، بافرهنگ
لحظاتی ، مملو ز وفور نعمات خـدائـی
بارش زیبـای برف نقـره فـام زمستـانی
سپـاس معبـود یگانه ز قـدرت خـدائـی
به ساماندهی فصول و هدایت جهانـی
همــانا نشــانه ای ز وجـود پــاک الـهــی
به امـر او همــان شـود ، خواست الـهـی
افـلاکیـان،بشکـرانه سـر به سجده الهی
سپاسگزاری های فراوان ز قدرت الهـی
افزون کند نعمـات ، را بشـکرانه الـهـی
ز کف بـرون کنـد نعمــات، ز ناسپاسـی
بر زمیـن بارد هـر دانـه بـارش برفــی
بر حـال دلهــا نشــاند ، خنـده و شادی
لحظـه به لحظـه ، وفور سپاسگـزاری
پلـه به پلـه، رسیــدن در اوج خـدائــی
قـــراری دارم ، بین من و خــالــقم
قـــراری ، که مرا نزد خود رسـاند
نـه به خــاک روم نـه به بــاد روم
به نزد آن والا مقام، رود روح پاکم
به خوب و بد دنیا هماندم پشت پا زنم
به افکـار تکـاملی ، دنیا فـانی پذیرست
همانا که سـر نوشتی شده ، بهر هر آدم
تا هستـم، زندگی کنم بخواست خدایم
زندگی شیرین کنم، امیدی به همرهـانم
دلم و دلی نشکند به دفاع از حق و حقوقم
******************************
آنچنان زیست کنم ، که سالیانی هستم
همانا تقوی پیشه کنم، که لحظهای نیستم
همانا فراز و فرود زندگی ، برای وجود آدم
با تکامل ، روح رسد به وصال معبودش
زندگــی دنیـا و سنگ مــزار ، فـانــی پذیرند
به اعـمــالــی شــایستــه و حـفظ شــرافت
آخرت ، زندگی جاودانه ای به وعده خدایم
پــردیس آخــرت، از بـرای صــالحــانست
آنهـــائی کــه رهنمــای مــا بودند روزگاری
حــال مــوازات دلبندشـان،چرا به تهــی
نه تعهـد و کفـالت به تحکم صـرافتـی
نکات اخلاقیشان ،به زمان ما بایستگی
به جوار ما وجودشان، همیشه حرمتـی
حال کو حرمتی ، فقط گاه چشم غره ای
به سکوت نشانند ، حال و روز را درجائی
هر چند ، سلب شده به زندگـی آسـایشی
لکن در جبـــر، گذری روزگارشان به تحملی
تمثیل زیبائی ، سر را کن به لاک زندگی
گـاهی هم نظـری در زندگـی، به زمان آتـی
گـر تو رهنمـائـی ، آیا آینــده را متعهدی؟
یا کــه با تحـکم، زنـدگـی را کنـی در بنــدی
سر تو لاک خود بودن،ضرب المثل زیبائـی