<شعر> دفتر شعر من ....
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دفتر شعر من ....

دفتر شعر من ....

زهره صفی آریان
دفتر شعر من ....

حد خودت باش ، پا فراتر مگذار 

به زمانش، پا جای پای خود گذار

یک شبه نشود ره صد ساله گذار 

پله پله، در اوج، حد خودت را بدان 

هر که جای خود حرمتی دارد، بدان

تفهیم این افکار، گه رسی در آن زمان

افکار به تکامل رسد، حد خودت را بدان

کم گویی و گزیده گو، حد خودت را بدان

علم خوبست ، لکن تجربه برتر از آن

آموزشی، در زندگی از تجربیات دگران

ای  تازه به دوران رسیده  این زمان

دنیا پر از تجربیات نو به نو حد خودت را بدان

دنیا راهی درازست پی در پی، آباد و ویران

دنیا گاهی آرام و گاهی هم طوفان 

سراشیبهای تند و گاهی دست انداز

 مدیریت کن زندگی، حد خودت را بدان 

نیت خیر، گویای سلیس و دل نشین 

نگاه پر محبت آمیز،رسد به مقصد پاکی

گر دل، پاک کنی، ز هر حسادت و نا امیدی

خداوند یدالله هست، حد خودت را بدان




تاریخ : شنبه 02/2/23 | 6:35 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان

از مکافات عمل غافل مشو

گندم از گندم بروید، جو ز جو

هماندم تصمیمی ، برای مال جمع 

در خفا به امضا رسد ، به نفع هم

هوشیار نبوده تعدادی از افراد، هم

هماندم، مد نظر نبوده خدای هم

دسیسه شیطانی ماموریتی، برای هم

یاد آور ، به قرائت کلام قرآن برای هم

آموزه های مختلف به هوشیاری هم 

چه شد به فراموشی رفت، آیات حق هم

خداوند فرمود مال هم ، در امانت هم

سستی ایمان ، فریبنده وجدان هم

دنیا گذرست ارزشی ندارد به رنج هم

  لکن بیاد ماند، خوبیها و بدیهای هم

آنکه ظلم کرد به فنا ، در عالم برزخ

پبامها رساند لکن  ، کو شنوا ز داد هم 

آنکه به دفاع بر نخواست ز بیداد هم  

گره باز نکرد ز مشکلات هم 

مشکلات را صد چندان کرد

امروز و فرداها کرد، ز داد هم 

او هم معذب و بی فکر ز دنیای هم

شاعر به بیان بلیغ و فصیح گوید 

از مکافات عمل غافل مشو 

گندم از گندم بروید جو ز جو




تاریخ : شنبه 02/2/23 | 12:16 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان

به صد حیله مگو کاشانه، رفته به غارت 

نی اعتبار و اعتماد  ،  گذری ز  وجودت

به صد مکر، خواهی پایمال کنی ، حق

خود ندانی در گرو هست حال و هوایت

شاکی زین  که نبودی،  امانتدار با صداقت

حق از آن کسی، که بزرگ شده موطن 

اصل و نسبی، به نام پدر و مادر

نه آنکه از راه رسید، کند ادعای حق 

تا به حال گر بودی، روی مال غصب

خود مهیا، چه پاسخ، به روز محشر 

حساب و کتابیست ، دنیا و آخرت 

هر آنچه بردی ، همه از مال غصب

خدا شاهد ، بر یکایک اعمالست 

آنکه به ناحق ، ضایع کند حق

پر مدعا را هرگز ادعایی نباشد

مجنونی که نداند فرق شادی و غم 

 به غم، بزک شادی، به شادی، بزک غم

به غم، از هر سوی رخ نما کرده بزک 

خود نداند، به دیدگان شده،  چو دلقک

همچون عروسکی، کوک شده رفتارش

ای آدمیزاد قانع باش، نی ، در آز و طمع   

گر به قناعتی ، خداوند کند رستگارت  

حق از آن کسی، که بزرگ شده موطن

اصل و نسبی، به نام پدر و مادر

نه آنکه از راه رسید ، کند ادعای حق




تاریخ : جمعه 02/2/22 | 1:29 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان

آزاد اندیشی، فطرت انسان 

انکه ندانست در کار خود ماند

ازاد اندیشی، رسیدن تا به خدا

به لایتناهی رسد تمام افکار

فطرت انسانی هست کنجکاو 

زاده شده ، جهان را به اکتشاف 

خدا داند که این بشر خلاق 

اسیر کند دسیسه های شیطان

روز به روز مدرنیته کند زمان 

این هست حال و هوای انسان

آنکه در منزل، به امورات هنرمند فعال

انکه در بیرون، به دنبال حرفه و کار 

خلاصه باشد شعر و کلام  

انسان سالم، باشد در فعالیت و کار

 

 




تاریخ : پنج شنبه 02/2/21 | 1:43 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان

جایی باش که دل ترا خواهد 

جایی که دل نخواهد بیزارست 

با زور خود را جا کردن، صلاح نباشد

آنکه با زور جا کرد تنفر، همراهست 

سالیانی به دور، حرمتی بود با هم 

چو نزدیک هم ، دوری گزیند ز هم

خود را به زور جا کردن، مصلحت نباشد 

با زور تایید خویش، خود خواهی می باشد

ز خود تعریف نمودن، هرگز به دل ننشیند 

به پیشنهادی، زود همراه نباشد 

روبرو نگویند، پشت سر حرف و حدیث است 

مرامش شیت، تا بگوییم دنباله رویمان ست 

تا بجنبیم بینی آویزمان است ! 

تا به کی روزگار به صبوری، گذرد 

بلکه به تفهیم ، نباشد ایجاد مزاحمت  

همچون کودکی ،  همراه شود 

گم کرده اصالتش، خواهد به زور جا کند 

جایی باش که دل ، ترا خواهد 

جایی که دل ، نخواهد بیزارست 

با زور خود را جا کردن صلاح نباشد

آنکه با زور، جا کرد تنفر همراهست

جایی باش که دل ترا خواهد 




تاریخ : سه شنبه 02/2/19 | 6:55 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان

گاهی ندانی ، چرا رو گردانی 

گاهی به چند راهی،درمانده ای

گاهی خجل شوی از برخوردی 

برخوردی، که ندانی به رفتاری

گاهی همه را به قضاوت نشانی 

گاهی کلاه خود کن به قاضی 

دانی به رفتار ها، هنجار شکنی

گاهی به دل گرفته ای کینه ای

کینه ناخواسته، ز سر لجبازی

گاهی رو گردانی چون، پر توقعی

توقع نا بجا ، رساند ترا به رذالتی 

گاهی با خودت هم در قهری 

گاهی ندانی چرا در سکوتی 

گاهی سکوتی، ز سر خودخواهی

گاهی در پوست، نگنجی ز پر مهری

گاهی در عبوسی  ، ز بی مهری

هرگز نی در رفتار ، به تعادلی 

گاهی نباشد ربطی ، به دخالتی

اموری که، نه  سر و نه ته پیازی 

گاهی خودبینی، ز دیگران برتری 

افسوس ندانی، به چشم آنان، عادی

به تواضع، باشد اصالت خاص انسانی 

حدی که ز وجودت،نی سواستفاده ای

گاهی ز همین خصلت، گم کرده راهی

برای چه  هستی و چه خواهی از زندگی

ایزد، خواهد رساند ترا به کمال انسانی 

از فرش به عرش رساند انسان را به تکاملی 




تاریخ : شنبه 02/2/16 | 12:6 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان

نی، روزی دیدارها به مزارستان شود

نی، سلامهای خالصانه به وداع پیوندد

 نی، ز کینه همدیگر را دریابند

کینه، دسیسه شیطانی،اینرا بدانند

به قدم خیر زدوده شود، کینه هم 

گذشت من،باشدگذشتی از تو ، هم

به صیقلی، روزهای بد و جدائی از هم

دور شود ابلیس، ز ما به خوبیهای هم

به حفظ تعادل، همیشه با هم

نی، توقعات نا بجا، ز حال هم 

آهای روزگار، ای چرخ گردون،آهسته تر 

بگذار از وادی رسد آن که ، همراه شود

به روزگار عجیبی، نی هیچ، جای خودش

نادان بجای دانا، دانا به سکوتی،تصمیمی برای هم

خدایا، لحظه ای نباشیم غافل ز حال هم

ز تو یاد ، رساند ما را به درجه الوهیت 




تاریخ : سه شنبه 02/2/12 | 6:31 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان

گر  تفهیم شود ، مرام زندگی 

حال و هوا بهتر شود ، زندگی

تنها خود نبیند و اقوام خویش

 بین دو اقوام، برابر حال خوشی

دلسوزیهاست با تاسف ، بهر خویش

حق بناحق کردن، بهر اقوام خویش

با تاسف نفهمید گذر و مرام زندگی 

تنگ کرد ز بیداد خود عرصه زندگی

چرخ زند همچون، پرگار دور خویش

ز خلق تنگ دور کند، دوستان خویش

هزاران رفتند، پیوستن به حقیقتی 

وانفسا نشد  به تکامل ، درسی

حرص بهشت، زند اما کو بهشتی

جهنم ، آغوش باز، به خلق تنگی

به تظاهر، وانمود کند خلق خوشی

در خلوت، پر ز کینه به حقیقتی 

کی به تفهیم رسد، این آدمی 

دنیا به فناست، ندارد ارزشی

نرنجان و نرنجیم ز هم، دمی

زی گذر، مهمانیم، نی بهانه ای

کو، همان که رفت به پروازی 

دیدارش شد، به روز قیامتی 

خدا داند خلق خوش، نعمت الهی

کی تفهیم پاکی شود، ذات انسانی

بهانه جوئیها دمی، اکتسابیست

گم کرده خویش ، پی رفاهیست

دنیا به فناست ندارد ارزشی

نرنجان و نرنجیم زهم، دمی




تاریخ : جمعه 02/2/8 | 11:4 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان

*نسل خوب ، نسل بد *

انجام به عمل نیک و حفظ شئونات ، گویند:

ازین تادیب، بیامرزد پدر و مادرش را خدا 

انجام به عمل بد و ناهنجار ، گویند:

ازین لاابالی ، بر پدر و مادرش لعنت خدا باد 

دعا و نفرین  دامن گیرست همانا 

به روز محشر هر عملی باشد حسابی و کتاب

در عمل خیر و شرست ذات هر شخص، نمایان

یکی، نیکی شود یاد و دیگری به پلیدی یاد 

 همانا زندگی، مستمر ، باشد به پارسا 

خانم عفاف ، آقا نگاه را حفظ کن به شرم و حیا




تاریخ : یکشنبه 02/2/3 | 8:25 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان

واژه حرمت، به حفظ حریم 

آنکه به عمل دانست ، معنی 

حرمت به حفظ شخص بزرگی

حرمت به عشق وطنی 

گر سلامتی به حفظ شخصیتی

تکیه گاهی به حفظ حرمتی

گر باشد وطن ، به سربلندی 

تکیه گاهی به حفظ حرمتی 

قانون کشور، چه خواهد به زندگی

حفظ حرمت اخلاق و رفتار اجتماعی

گر نفوذ کند، خلق و خوی زشت عریانی 

وای بر آن حال ، اجتماع رود به گمراهی

بهوش باش نرود ز دست، عصمت و پاکی

هماندم نشوی آرزوی هر گونه ابلیسی

قانون کشور ، چه خواهد به زندگی

حفظ حرمت اخلاق و رفتار اجتماعی 




تاریخ : یکشنبه 02/2/3 | 2:30 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان
<< مطالب جدیدتر مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.