گر راهی شوی ، به غلطیدنی
اعضای پا ، برای بدن ستونی
به ضربهای رنجیده شد انگشتی
رنجیده! چه عرض کنم،موترکی
به ندایی ، آوری حکیم خانگی
به تشخیص خود یا که شگردی
پس از طبابت به روی پا، کوبیدنی!
همانا احاطه شده ، درد زیادی
چه فکر می کند این حکیم خانگی
پای زدن روی پای آسیب دیده ای!
گر نباشد تشخیص علم پزشکی
حاشا ، تقبل نکن به شکسته بندی
دکترای ، یعنی متخصص ارتوپدی
عکسی دهد تشخیص اعضای دردی
نه اینکه گویا به شاید های ظاهری
به شگردهای واهی،طولانی شود بهبودی
آنکه نشسته بر دلی
دلی نشکسته،ز بدو زندگی
به جان خریده شرایط سختی
به دلها نشانده، خوشنودی
چهره معصوم سپرده،به اذهانی
به دلها نشانده ،مهر و محبتی
با آبرو زندگی کرده ، عمری
توشه آخرت پر کرده به جوانی
بس که به همه داشته محبتهایی
ز نام و خاطراتش،یاد آور خوبی
ز مرام خوب،دوریش بی طاقتی
نامش ز خورشید گرفته نوری
ذاتش ایمان و صداقت و سادگی
یاد خدا ، وجودش، به صعود زندگی
یاد خدا ، مرامش،به سراشیب زندگی
با اصالت ، گم نمیشه به شرایط زندگی
ذات آدمیت ، با اصالت ومرامش معرفتی
آبرو چیست؟حفظ شرم و حیا ونجابت
حفظ آبرو، نشانه نجابت انسان به اصالت
بیداری آبرو داری، به ذات بشریت
آموزه آبرو داری ز کودکی ، ملکه ذهن شود
همانا که ملکه ذهن به آبرو ،اصالت آدمی شود
گر بی آبرویی رخ دهد ، پرده ها پاره شود
رفتار ها بی بند وبار،نگاهها بی شرم شود
حرمتها شکسته ،زنجیره زندگی گسسته شود
آبرو ، جوهره ذات تکامل یافته بشرست
حفظ آبرو ، پوشاننده عیوبست
استحکام زندگی
به حفظ آبروداری ، موفقیت آمیزست
گذری به خیابانهای شهر
چه دانیم ز حال بچه های خیابانی شهر
آیا مأمنی دارند، جا و مکانی به این شهر
تحت پوشش که هستند بچه های خیابانی شهر
کشورم سرمایه داره چون گاز و طلا و نفت
وجود یک فقیر یا بچه خیابانی، سهوست به کشور
به سرمایه کشور، شرم آورست به تردد فقیری در خیابان شهر
حق آب و خاک دارند بچه های خیابانی به کشور
هماندم که توسل جستم به شفای دردی
با قلب پاکی متوسل شدم به اهل بیتی
به شب پر شور عاشورای حسینی
خلوت خود در نیایشی،به بصیرت عالمی
دیده باز شد ، به دیدار پاک سراپا سبزی
چهره نبود اهل دنیوی، به آستانه الهی
با نگاهی پر ز معنوی ، بهر شفای الهی
تا به خود آیم ، دگر نبود ایشان برفرازی
بشکرانه خدا همانا شفاعتی شد به حضوری
هرگز ز یاد نبرم، آن ،ساعت و دقیقه را لحظه ای
ایمانم به اهل بیت و امام حسین شد ضریب
توسل به ایشان انسان را رساند به پیشگاه الهی
« سلام الله علیه یا ابا عبدالله الحسین »
از دل برود هر آنکه از دیده برفت
غرور های بیجا ، جدا کرده مهر ز قلبها
زمزمه های در گوشی ، تفرقه به جداییها
غیبت های پی در پی ، با اشاره و ایما
هر آنچه بود به رخ کشیدن ز حسادتها
زخمی شد احساس لطیف دوستیها
شناخته نشد دوستی ز دشمنان
فی ما بین ظاهربینی شد،اکتفا
چشمداشتنها ، توقعات بی جا
دعوی به ضیافتی، رد زده دوستی را
عکسهایی ز گذشته، یک به یک خاطرات
به هم باختند روزگار، تا که شد فاصله ها
حال که به خود آمده ، شدن هوشیار
دگر ندارند روی برگشت ، هیهات
به فراموشی سپرده شد تمام خوبیها
چون نبود قدردان آن همه لحظات
حال گذر شد ایام به دوریها
به ندیدن ها ز یاد رفت دوستی ها
هان ، ای دوستان خوب به روزگار
هوش دارید ، نشود عاقبت همچون آنان
قدر دانیم تمام لحظات دوستیها
کنار هم به یکرنگی و صداقت ،شکر خدا
گر تفرقه ای شد ، پس زنیم دسیسه شیطان
به لطف خدا استحکام بخشیم،دوستیها
بعضیها هستند که حرف ندارند
شاید رفتار و گفتار را خوب میدانند
آنها خوب آزموده شدند
آزموده شدند ،زندگی را خوب بلدند
به گفتار و رفتار ، آرامند
سر نمیرن ، جوش نمی زنند
شرایط همان که هست می پذیرند
در واقع به کردار و گفتار با ایمانند
خدا جفت آفریده که تنها نباشند
یکرنگ هم ، پوشش هم باشند
بدون هم ، پروازی و آوازی ندارند
بدون هم ، خواب و خوراکی ندارند
به شادی هم شادند،ز غم هم در ملالند
درد هم را خوب فهمند و به درمان همند
ز دوری هم بی قرارند ، خیر خواه همند
بعضیها هستند که حرف ندارند
به آزموده گی، زندگی را خوب بلدند
آزموده را آزمودن خطاست
گر صداقت و امانتداری یا خلف وعده کسی ، ثابت شد
امتحان کردن دوباره آن شخص به ضرر، تمام خواهد شد.
هر آنچه با او به صداقت ،یکرنگی روبرو شد
دگر اعتمادی نیست ، به وعده های دروغین که بر ملا شد
ذاتی که خلف مرام انسانی گذر شد
تا اراده نباشد هرگز به راه نخواهد شد
جماعتی خواهند او را ز ظلمت بهنور رسانند
هیهات که اسیر جهل مرکب ، عمری گذر شد
گوید یک تن اما همراه جماعتی ، همین خلف وعده به گفتار شد
گوید سر ناسازگاری دارد لکن به تظاهر خاک پایشان شد
بهتر که جایگاه خود ماند ، تا بی اعتمادی ها بیشتر نشد
گر پشت سر گذارد ، دروغ و غیبت، خلف وعده که بر ملا شد
همانا نظر خداوندی به اشخاص مصلح و دانا شد
گشوده شود اموراتی که ز جهالت گره در گره شد
حال خلاصه کلام ، آزموده را آزمودن خطا شد
رایحه ای خوش ، هر از گاهی
وجودم را آکنده کند، به مسرتی
نوری چون ستاره ، هر از گاهی
امید بخشد بر من ، در زندگانی
آنقدر زیباست، این لحظات الهی
خوش دارم سپارم، خویشتن خویش
به دست پر مهر خدای ارحم الراحمین
گر کسالتی رسد بر من ، حکمت الهی
گر خوشی رسد بر من ، الطاف الهی
هرگز ندارم به درگهش ، شکایتی
او قرار داده در وجودم، ظرفیتی
خوش دارم، سپارم خویشتن خویش
به دست پر مهر خدای ارحم الراحمین
ز کودکی جمعه ها ،روز دور همی ها
ز خانواده و اقوام ، میشد برایم معنا
خوش بودیم به دورهمی ها،جمعه ها
جمعه های زیبا برایمان ، به روز انتظار
رسیدن به روز جمعه،لحظه شماری ما
به روز پیش کامل میکردیم مشقهایمان
تا که خوش باشیم جمعه،به دورهمی ها
یاد گذشته قدیمها،عمو و دایی و زن داییها
خوش بودند با آمدنشان به منزل ما
زندگیها ساده و منظم،بی تشریفات
حس میشد حضور فرشتگان،به جمع ما
بگو و بخند،کنار هم یاد گرفتن تجربیات
نه حرف سردی نه نیش و کنایه ها
همانا ، صمیمی بود به لطف سادگی ارتباط
زیر و رو کش نبودند به چون و چراها
گر اشتباهی میشد به سخن و رفتار
این گذشت بود زنجیر میکرد ارتباطها
قدیمها حال و هوای دگر داشت به ایام
همانا،صمیمی بود به لطف سادگی،ارتباط