آسایشی به دنیا نیست ، دمی
آسایش خواهی ؛ رو به فرسایشی
نوزادی سر گذارد در عالمی
با حرص و ولع کند بیدادگری
آسایش دنیا ، سلب کند ز طفولی
چون داند آسایش نیست دمی
گر رسد آدم به اوج عالمی
دائما سبک کند بارهای زمینی
چند صباحی دگر ، جایگزینی
شود سنگینتر از بار اول زمینی
پلکها گر سنگین شوند دمی
جویای آسایشند کو دمی
گر خواهی آسایشی دمی
با دوستان کن تو مروت دمی
گر خواهی آسایش ز دنیا دمی
با دشمنان کن تو مدارا دمی
گر خواهی نه در بند عذاب وجدانی
حق را ادا ناحقی نکن تا میتوانی
گر خواهی آسایش افکاری
رها کن خود ز بند نابسامانی
آسایش به دنیا نیست دمی
فرسایشی؛ گر خواهی آسایش دمی