زمزمه ام دائم ترا یادی
ترا بینم بهر جا ناظری
گشوده برم جاده هائی
مقصد ترا بینم خدائی
گر رسد رهی بت پرستی
مقصد تو خدای حقی
گر رهی گویش ادیانی
مقصد تو خدای جهانی
گر رهی کعبه عشقی
مقصد تو خدای عشقی
منظور توئی کعبه و بتخانه توئی
منظور توئی کعبه نه بتخانه توئی
گذرم گرجاده ای نامعلومی
شکستم گر بتی بود به راهی
مقصود رسیدن تو حس خدائی
ویرانه بتخانه حس خدا پرستی
مقصودم تو خدای حقیقتی
حی و حاضر در هر سوئی
وجودم تو و تو وجودمی
مقصود تو بهانه همه راهی
حس وجدان شده خداپرستی
سرمایه معنوی به تو رسیدنی