مرو ای دوست؛ مبر ز برم خاطراتی
بس که دلتنگم بهر خدا کن بحالم فکری
مرو ای دوست مبر خاطرات خوبی
که با تو زنده شد این دل ؛ با یادی
لوح زرین خاطراتم حک شده قلبی
بگذار بتپد به یادت همیشه قلبی
می فشارد وجودم را بغضی
نه آمدنت شد فهمم نه رفتنی
دور ز هم گوشه نشین قصه ای
بین من و تو بود چه فاصله ای
چه دلتنگ شدم برایت وقت رفتی
یاد آور خاطراتت شد دلم چه بساطی
ضربه زد به دلِ تنگم تو بودی نبودی!
همی دانم خراب شد بیادت دنیایم بسی
بیاد تو ز دل برخیزد هر جمله ای
ترا ندیده ؛ حاشا گذشت زمانه ای
بس یاد تو شکست وجودمی
هر که را دیده ترا دیده شایدی
*ای دوست مرو؛ مبر ز برم خاطراتی*
رفتنت انداخت به دلم چه آشوبی
هماندم که شد بیادت خاطراتی
جای خالیت چه دلتنگم خدایا
هر کجاست بکن او را نگهدار
مرو ای دوست مرو
مبر خاطراتت را ز برم نرو