دانی پرنده پرش ریخته
چون آزادی به خود ندیده
افسرده شده،حالش سکوته
گوشه قفس ، کز کرده
ای عشق رهایش کن
آزادی به کامش کن
بس دید همنوعش آزادند
از بهر آزادی خوش و بی تابند
ز دل ، قرارش سر شد
در گوشه نشسته پر پر شد
ای عشق رهایش کن
آزادی به کامش کن