آنهـــائی کــه رهنمــای مــا بودند روزگاری
حــال مــوازات دلبندشـان،چرا به تهــی
نه تعهـد و کفـالت به تحکم صـرافتـی
نکات اخلاقیشان ،به زمان ما بایستگی
به جوار ما وجودشان، همیشه حرمتـی
حال کو حرمتی ، فقط گاه چشم غره ای
به سکوت نشانند ، حال و روز را درجائی
هر چند ، سلب شده به زندگـی آسـایشی
لکن در جبـــر، گذری روزگارشان به تحملی
تمثیل زیبائی ، سر را کن به لاک زندگی
گـاهی هم نظـری در زندگـی، به زمان آتـی
گـر تو رهنمـائـی ، آیا آینــده را متعهدی؟
یا کــه با تحـکم، زنـدگـی را کنـی در بنــدی
سر تو لاک خود بودن،ضرب المثل زیبائـی