از دل برود هر آنکه از دیده برفت
غرور های بیجا ، جدا کرده مهر ز قلبها
زمزمه های در گوشی ، تفرقه به جداییها
غیبت های پی در پی ، با اشاره و ایما
هر آنچه بود به رخ کشیدن ز حسادتها
زخمی شد احساس لطیف دوستیها
شناخته نشد دوستی ز دشمنان
فی ما بین ظاهربینی شد،اکتفا
چشمداشتنها ، توقعات بی جا
دعوی به ضیافتی، رد زده دوستی را
عکسهایی ز گذشته، یک به یک خاطرات
به هم باختند روزگار، تا که شد فاصله ها
حال که به خود آمده ، شدن هوشیار
دگر ندارند روی برگشت ، هیهات
به فراموشی سپرده شد تمام خوبیها
چون نبود قدردان آن همه لحظات
حال گذر شد ایام به دوریها
به ندیدن ها ز یاد رفت دوستی ها
هان ، ای دوستان خوب به روزگار
هوش دارید ، نشود عاقبت همچون آنان
قدر دانیم تمام لحظات دوستیها
کنار هم به یکرنگی و صداقت ،شکر خدا
گر تفرقه ای شد ، پس زنیم دسیسه شیطان
به لطف خدا استحکام بخشیم،دوستیها