در زندگی، گهی به اطراف و حواسی
در دنیای گذرا، هر فردی مشغول کاری
خداوند ساخته هر که را بهر کاری
انکه تن داده به بیکاری، ز بی عاری
آنکه مشغول کاری ، ز سر شوقی
انکه بی کاره ، زندگی نامفهومی
آنکه در کاره ، هر روز پیشرفتی
خصلت آدمی پر کار و اجتماعی
ز بیکاری رسد،گمرهی و فرسودگی
گهی در منزل، حتی در کارگاهی
گر بینی همرهت مشغول به کاری
مشوق باش، بدان بهتر ز بیکاری
نی، دائم ور دل نشیند معشوقی
نیازش باشد به رهائی و آزادی
هشدار! گهی دوستی در اجتماعی
دوستانی نزدیکتر ز آشنائی
نیازش این بود ز خصلت انسانی
نشو بالا و پائین همچو اسپندی
رو آتش گذارند آخر رسد به دودی
باش یار و حامی دریاب به تفهیمی
همره و مونس ، چو مجنون و لیلی