جایی باش که دل ترا خواهد
جایی که دل نخواهد بیزارست
با زور خود را جا کردن، صلاح نباشد
آنکه با زور جا کرد تنفر، همراهست
سالیانی به دور، حرمتی بود با هم
چو نزدیک هم ، دوری گزیند ز هم
خود را به زور جا کردن، مصلحت نباشد
با زور تایید خویش، خود خواهی می باشد
ز خود تعریف نمودن، هرگز به دل ننشیند
به پیشنهادی، زود همراه نباشد
روبرو نگویند، پشت سر حرف و حدیث است
مرامش شیت، تا بگوییم دنباله رویمان ست
تا بجنبیم بینی آویزمان است !
تا به کی روزگار به صبوری، گذرد
بلکه به تفهیم ، نباشد ایجاد مزاحمت
همچون کودکی ، همراه شود
گم کرده اصالتش، خواهد به زور جا کند
جایی باش که دل ، ترا خواهد
جایی که دل ، نخواهد بیزارست
با زور خود را جا کردن صلاح نباشد
آنکه با زور، جا کرد تنفر همراهست
جایی باش که دل ترا خواهد