آنکه شرافت را نقش زندگی، دانست
لحظات زندگی، با یاد خدا دانست
شرافت ، قدر و منزلت و بزرگواری
آن نتوانست، دور از اصالت خانوادگی
شرافت، نهان چون خون در رگ، جاری
شرافت همانا ضد بی بند و باریست
شرافت، هر آغوشی پذیرفته نیست
شرافت، همانا حس آبروداریست
شرافت ، نه فرهنگ اروپائیست
شرافت ، همان دین اسلامیست
به دینم آموختم برای حس آرامشی
در آغوش، شود محرم به محرمی
شرافت ، همانا نه آغوش نامحرمی
به نامحرمی مسخ شود وجود انسانی
شرافت همانا بزرگواری و زیبا غروری
غروری، به حفظ نقش اصیل انسانی
شرافت، مستوری نه عریان به بی باکی
همانا به دستور خداوند در کتب آسمانی