مجلسی دعوتی خواهی روی، خواهی نروی
سر آغاز انتخاب تو در مجلس، به رفتنی
اولا میزبان با تقبل زحمات، بعد برایت داشته ارزشی
هر چند به مجالست نداده اهمیتی،دعویشان بودی به گروهی
حتی برای حضور نداشتن، نه پیغامی و نه اطلاعی؟!
بلی گذشت، از تو بوده به رفتار اجتماعی
تقبل کردی دعوتش را به قرار و حضوری
حضور در مجلس و شاهدبعضیها به جو گیری
یکی، دو تا از اقوامش را به دیداری
در جمع نشسته و دائم کند سخنرانی
حرفها از قدیم و به روز اما تکراری
صدا را اندازد به پشت حلق بافشاری
خسته کند اطرافیان را به سخن تکراری
کسی باشد بگوید به آن شخص ای فلانی
تو هم هستی چو ما در این مجلس، میهمانی
گر رسیدی به تکامل سنی ، دریاب تکامل عقلی
کم گوی و گزیده گوی،جمع را نرسان به خستگی
تا ترک نشود مجلسی، که در آن هستی
نشود از تو برایشان، خاطرات خستگی
گر هستند، دور وبرت افراد به سکوتی
ملاحظه کن توهم به ارزش شخصیتی
گر خواهی حرفها زنی به زیادی
از تو بر آید سخنها هم به اشتباهی
رنجانده شود دلها از تو به سخنرانی
به جا مانده اعصاب خوردی و سر دردی
بعد شاکی هستی به خدای خویش
چرا نظر نکند به تو از لطف خویش
بدان درحرفهایت شده خالقش، دلریش
دلها شکسته،رنجانده همه به عقده خویش
در این مواقع سکوت بهترین گزینه ای
در جمع نشسته،نکن خسته با حرفها همان تعدادی
یک دسته گلی که با بو کردن آن دهد احساس آرامشی
بهتر از یک خرمن گیاه بی فایده ای
بخوان و پند گیر از شاعر به زیبایی کلامی
(( کم گوی و گزیده گوی چون در تا ز اندک تو جهان شود پر ))