شود روح ، از جسم و جانم ، جدا
جسم و جان را بینم،فسیلی به خاک
جسم و روحی که با همند، اغنیا
ترک شوند ، هر دو از قفس دنیا
جسم به خاک رود، دنیا سبزه زار
روح رود از این وادی، نزد خـــدا
جسم و روح و جان، در قفس دنیا
به موعد، رهایی بخشد روح وجان
آنچه در عذاب باشد ، روح انسان
جسم پر دردی شود، از روح انسان
دو وادی ظلمت و نور، مهم روح انسان
از هست به نیست، نیستی نه به آن معنا
روح باشد به اعمال نیک دنیوی ، آرام
روح باشد ز گنهکاری دنیوی ، به عذاب
جسمی در خاک، گاه روحی بی قرار و سرگردان
روح و وجدان با گناه ، ستیز کند / نشود آرام
هنوز پذیرفته نیست ، آن روح به نزد خدا
سالیانی شود ،آن روح روی زمین سرگردان
روح سرگردانی، به قتل نفس،انسان بی گناه
قطع نفس خویش، تا موعد مقرر خواست خدا
روح سرگردانی، پایمال کردن حق الناس
روح سرگردانی، چون جیره خواری به حرام
روح سرگردانی،ظلم به حق زندگی موجودات
روح سرگردانی، به لرزه اوردن آشیانه ها
روح سرگردانی، نادیده گرفتن دستورات خدا
در کل کفر کافران، ظالمان و از دین خدا جدا
گر باشد روح انسان در ارامش و حقیقت
کسیکه استفاده کرد بخوبی از فرصت
با حسن الهی ، راهی بهشتی برینست
همان وعده ی الهی که بهشت برینست
به نوازش یتیمی، به او داد از طعامش
فقیری رخت و لباسی ز عریانی بپوشاند
گرم کرد ز سوز سرمای زمستانی، به کلبه اش
اندوخته" ثبت اعمال نیک، از پل صراط در گذرد
هماندم که باشد در غروری، تواضع کرد
گره گشای سختیهای دنیا با سلامت عقل
بدون چشمداشتی و بدون هیچگونه منت
خدا را مد نظر.، به اعمال نیک و حکمتش
بهشت از آن این انسانهاست،چه مرد و زن باشند
مهم خلوص نیت، سرانجام به دستورات خداوند