زمانی زندگانی ، ارزشی دیگر بود
مرگ برای کسی ، باوری دیگر بود
ز دست رفتن بزرگی، غیر باور بود
ز غم آن بزرگ، به کنج رفتن بود
قدیما سلامها، بی قصد و غرض بود
صداقت بود، دلی از کینه به در بود
آیا کودک بودیم، که زمانه بی کینه بود
یا راستیها همیشه حرف اول و آخر بود
غیبت نبود ، دلها با خدا، ایمانها قوی بود
گناه بود آنکه نبود، گر حرفش به مجلس بود
قدیما ، بیکاری و بیگاری ننگ وقت ، بود
هر که در منزل خویش مشغول کاری بود،
در منزل خویش ، زن اگر زن بود
از چوب کارها می تراشه ، این اعتقاد بود
بیکاری عار بود ، کار آفرینان فراوان بود
بی مسئولیتی ، عیب بزرگ شخص بود
یکی خیاطی میکرد ، دیگری بافندگی
یکی گلدوزیهای زیبا ، دیگری حصیر بافی
یکی دار قالی ، افراشته چه با ذوق و علاقه
ولی حالا چه؟! در این دوره و زمانه،
بجای کار در منزل ، خیابانها را متر زده،
با صد رنگ و بزک، گذر گاه شده، چه بیهوده
به دست کوچک و بزرگ ، یک موبایله
چت کنند ، غیبت کنند، یا که بازیهای یارانه
(در این روزگار زنده را یاد نکردن
چرا ! وقتی که با طرف کار داشتن)