صبحگاهی در اوج خواب و بیداری
ندای خدای من به گوشم امواجی
وجودم شد با صدایش پر ز عشقی
فقط چند قدمی همره من بیرون نهی
بر وجودم بر آمد رعشه ای
دائم گویم باشد عزیز
گر تو خواهی فرصت دهی
من همانم گر تو خواهی
شعر>
صبحگاهی در اوج خواب و بیداری
ندای خدای من به گوشم امواجی
وجودم شد با صدایش پر ز عشقی
فقط چند قدمی همره من بیرون نهی
بر وجودم بر آمد رعشه ای
دائم گویم باشد عزیز
گر تو خواهی فرصت دهی
من همانم گر تو خواهی