م : محبت ؛ مهر تو
ح : محبت ؛ حب تو
ب : محبت ؛ برای تو
ت : محبت ؛ تمام در تو
گر ریشه کنی با محبت
در قلب عمری شوی حک
محبت گاهی با نگاهی پاک
میکند وجودی را پر نشاط
محبت گاهی با گویش کلام
میکند افسرده دل را شاد
محبت گاهی با زیرکی رفتار
حک میشود عمری در قلبها
ازمحبت دل سنگی شود نرم
نبود محبت دل رامی شود رم
از محبت کویری شود سیراب
نبود محبت باغستانی خشکان
از محبت دلی رام و وفادار
نبود محبت دل آرام به طغیان
از محبت جان دهد تب کرده ای
نبود محبت جان گرم ستاند سردی
از محبت کس نداند جا گیر و پا گیرت باشد
از محبت کنار ه گیرد آنکه خواهد جای تو باشد