<شعر> دفتر شعر من ....
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دفتر شعر من ....

دفتر شعر من ....

زهره صفی آریان
دفتر شعر من ....

به انجام امورات خیــر ،خبط و خطــاست به تعلل

تا تنـور داغست نان را باید بچسبـانید ، بــی تعلل

انجـام امورات به فردا نکشد همان لحظـه ، بی تعلل

امـور حـال، مال امروزست ، فردا دیرست بی تعلل

به انجـام امـور خیـر عجالتا، فرق بسیارست با تعلل

به گویشی عجله کار شیطان، لکن کار شیطان همان به تعلل 

 سستی و کم کـاری به انجـام امر خیـر ، همـانا تعلل

گـره در گـره شـود ، بی ثمر شـود امر خیر به تعلل

آستیـن بالا زده ، راهگـشای سعـادت ، بی تعلل

فرصت کمست! ز غفلت به هوشیاری، بی تعلل 




تاریخ : سه شنبه 102/11/3 | 10:55 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان

گروهی لایق خط بطلان کشیدن، برای همیشه

بر زبان آوردن نامشــــان ،برایم عیب و عـــاره

شاید گذری شوند چپ و راست، اما برایم غریبه

چه آسان می شود گذشت و پشت پا زد در یک لحظه

به فراموشــی سپــرده می شــوند برای همیــشه

مشمئز کننده ز رفتـــار هــای  ناشیانه و عجــولانه 

چهره هایشــان ز طمعکاری به زشتـــی گــرائیده

بهتر که خط بطلان کشید به خاطرات و گذشته

هر آنچه بود و نبود سپردم به باد و خاکروبه 

دگر یادی نکنم لحظه‌ای هر آنچه که در بین بوده

هر آنکه نجابت کنــار زده و اصــالتش شد بیهــوده

شــرافت را زیر پا گذاشتــه، بودن با او اشتبــاهه

نه لایق سلامی و کلامی ، این حفظ شخصیتــه

تا به خود آیند ، بدانند راهی که رفته ، اشتباهه

به سن جوانــی ، ظاهـــرآ به تکامـــل رسیـــده 

هیهات به سن تکامل ، به  کاهلی ، افول کرده

شناخت آدمهـــــا ، چــه گویم که بازی روزگـــــاره




تاریخ : دوشنبه 102/11/2 | 12:3 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان

به نیایشــــی پاک، رو به آسمـــــــان 

خواهـــــم از خـــدای کریم و منـــان

خدایا دیدارها شده به «مـــزارستــان» ؟!

 دیدارهــا را کن به خوشی ، در اجلاس

مشتاق به دیدار هم ، اما نه در شیون و فغان

دیدار ها چرا با چشمهـــای زار و گریـــان

خدایا مدیریت جهان،با توست ای مهــربان

سپاری به افلاکیان یا که ابلیس جهت امتحان ! 

خدایا به فراهمی مجالس خوب و خوشـــی ها 

همانا که پسند توست به مجالس ،   دوستی‌ها 

هـــدایت کن ما را به خوشی در گردهمائــی ها 

 وجودی سلامت ، روح و روانی آرام به ضیافتهای مبرا




تاریخ : یکشنبه 102/11/1 | 9:39 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان

دنیا ندارد ارزشی ، با کینه ای که قهری بود ز هم

قهر و آشتــی ، یعنی سیاهــی و سفیــدی ز هم 

بــی خبــری ز روزگــار ، رو به خاکستــری هــم 

قهر یعنی دست در دست ابلیس ، تا جدایی ها زهم

قهر یعنی قلبهـا پر ز کینه، به روزگار نامفهوم هم

دوستـی همان حب خدائیست،مهر به قلب‌های هم

چشــم بر هم زنــی، دنیـا همچون ثانیه ها در گـذرست

ماند پشیمانــی ، و بـی خبــری ز احوالات هـم 

او  ، تو  ، من سوی خود ، بی خبر و غافل ز هـم 

روزگاری، بهترین دوستان، هـم راز و همیـار هـم

حـال ، خواسته نشـود حتی لحظه ای به دیدار هـم ؟!

شجاعت آن بود ، ز پیش بهـر عمل خیـر قدم گذاردن

قهــر خــداونـد بـود ، کینـه گـرفتن انسانهــا زهم 

دلهـا شـاد شـود ، غمهـا زدوده شـود ز دیـدار هـم




تاریخ : شنبه 102/10/30 | 5:6 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان

جو آسمانــــی را ببین ، هست طوفانـــــی

به امـــر خدا ابرهـــا هستند ، در جابجائی

گر ابرهــا چتــر زده ، به مهمـــانی شهری

با بـــادی و نسیمی، پیش رو جــای دگری

گر به خواست خـــدا به فصل زمستانــی

بارش برف و باران همه نزولات آسمانــی

گوش کن صــدای باد، نوازشگر طبیعتــی

گــاهی زوزه ای یا سوتی به رانش ابــــری

به نسیمی اکسیژن، جایگزین فضای آلودگـی

نفـــس تـازه کـــن، ز بهــــر هـــوای پاکــــــی




تاریخ : شنبه 102/10/23 | 4:2 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان

افکار اندیشـــه کند ، به وضعیــت اقتصــادی 

زندگی همــوار شـود،به وضعیــت اقتصــادی

سختـی‌ها سهــل شـود ، به اصـول اقتصــادی 

آرزوهـا بـرآورده شــود ، به اصـول اقتصـــادی 

صـرفه جوئی و همتراز باشد ،اصـول اقتصـادی

آنکه قنـــاعت پیشه کرد به اصـــول اقتصــادی

زندگی بر پایه آبرومندی ، به وضعیت اقتصادی 

به حق خــود قـــانع شــد، به اصـول اقتصــادی

عاقبت بخیری، ز قنــاعتـی به اصول اقتصــادی 

چشمداشت به مال دگـــری و دوری ز اقتصادی

عــاقبت، تهیـدست شــود ز حیــله و طمعکــاری

اعتدال و پرهیز ز اسراف و تبذیر به اصول اقتصادی

 پیشرفت سرمایه ملی،در گرو اصول اقتصادی 

زندگــی را بنا کن بر پایه اصـــول اقتصــــــادی 

اقتصــادی برابر با قنــاعت و صـــرفه‌جـــویـی

اندیشـه کن ، تداوم زندگی به اصـول اقتصـادی




تاریخ : دوشنبه 102/10/18 | 11:26 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان

به خواب غفـلت،با ندای افلاکیـــان

به بیـــداری ،باز کنـــم دیـدگــــــان

با ندای مــــؤذن، شــوم هوشیــــــار 

ز غفـلت جـای بر کنـم، سـوی نمــــاز  

ندای مؤذن ، ز گمراهــی، راه نجـات

برد جسـم ، روح و روان سوی خـدا

نـــدای مــــؤذن ،آرامش جــــانهـــــا

نــــدای مـــؤذن ، هست رهنمــای ما




تاریخ : شنبه 102/10/16 | 1:16 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان

کــاش می شــد صـــدای ابرهـــا را شنید 

کــاش می شـد نــزولات ابـــرها را دیـــد 

ابــرهـــا بگوئیـــد دعــای خیــر کـدامیــن

مـــردمــان پاکـــدل، تــــوده هــای برفــی

به ســوی خود کشـــانده به خوشحـالــــی

بر پهنــــــای آسمــــانشـان ، زده چتـــــــری 

دعـای غربتی ها یا کــدامیــن دعـای خیری

نزولات را بـــرده با توجــــه بــه خــدائــــی

به بارش ازدیاد برف، زمین دارد تقاضـائــی

کل آسمان شهـــرم را ، ای ابر بگستـرانــی

فقط بوی ســوز و ســـرما آید به مشـــامـی

هوای سرد و خشک ، آرد حال را به کسالتی

کشــورم خواهـان برکــات، به بهــره برداری

                 کجـاست بارش نقــره فـام برف زمستــانی

 

 




تاریخ : شنبه 102/10/16 | 12:29 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان

*دلـــــم یک زمستـــان پر بارش می خـــواهد

یک برف ، یک کولاک به وسـعت تاریخ که ببارد*

به یـــــــاد گذشتــــه هــــای خیـــــــلی دور 

بــــارش بـــــرفهـــــای آسمـــــانی، ز راه دور

انگـاری به مـا نزدیک بود ، خدا همچون نــــور

بـــرکــــاتـــش فـــــراوان بـــود ، روز به روز 

یــادم آید روزهـای شیرین ، گـذشت چه زود

به زمستـان بارشـهای بــرف بود ، زود به زود

آنقدر می بـارید و می بـارید تا رسـد به بالکن

ز کودکی با برفها، سازنده قـارهای جورواجور

به ضخـامتی ، همـچون دیـواره های تو در تو

شمعها روشن می کردیم در قارها کنج به کنج

یادم آید روزهای شیرین، دریغا گذشت چه زود

زحمات پر مهر، امیدبخش پدر و مادر ، گذشت افسوس

امیــد به رسیــدن ، دلهـــایمان شــــــود پر ز نور

نشانه های خدا ، تنها نیستیم ، در خلوت خویش ز نور




تاریخ : شنبه 102/10/9 | 12:28 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان

ســــادگــی،یعنــــــی بی ریـــــائـی

ســــادگـــی،یعنـــــی با خـــــــدائــی

ســــادگـــی،یعنــــی با صـــداقتــــی

ســـادگی،یعنـــی اصـــل دانـــائـــــی

آنکـــه آگـــه شـــد به حقـــــایقـــــــی

انتخــاب حق شد،صدق و صداقتـــی

به ســـادگی،نباشد هـــرگز گرفتــــاری

نه غم و غصه ، نه ترس و دلــــواپسی

سادگی ، سپارد امورات را به خدائـــی

خدائی که از قبل، امر کرده به وظایفی

آنکه به انتخاب نفس، در حیله و مکری

به فکر خود همین ره درست در زرنگـــی

نداند ز خود شیفتگی ، مهر زده به باختی

دنیــا و آخـرتش ، رفتــــه به فنــــائــــــی

نداند، دستی بالاتر ز او، آنهم دست خدائی

خـدائــی که پــدیــد آورد شــــر و بـــــدی

شـــر و بــــدی برای امتحان ، مخلوقـاتـی

مخلوقی که ز کبر و غرور ، گم کرده راهی

عــاقبت شـــر وبـــدی ورود به جهنمـــــی

عاقبت بی آلایش و خوبی، بهشت بـــــرین




تاریخ : شنبه 102/10/2 | 8:30 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان
<< مطالب جدیدتر مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.